Counters

Tuesday, August 25, 2009

هر جامعه اي كه چيزي براي گفتن نداشته باشد ، خود را به گذشته خويش وصل مي كند. فخر كردن به گذشتگان از حقه هاي شيطان است براي بازداشتن انسانها از پيشرفت. يكي از عوامل مقاومت و جبهه گيري در مقابل پيامهاي خدا ، همين فخر به گذشته است. فخر به آبا و اجداد است كه نژاد پرستي را بوجود مي آورد. خداي مهربان همه انسانها را از يك نسل آفريده است ، بنابراين هيچ دليلي براي فخر وجود ندارد. اولين كسي كه در طول تاريخ ادعاي برتري بر ديگران را داشت ، شيطان بود. "من از او بهترم" ايده شيطان است براي سوق دادن مردم به سوي جهنم. مثلا ايرانيها گذشته خوبي داشته اند ، حال آيا درست است كه با همين ايده خود را از ساير ملتها بالاتر بدانند! آيا همين باعث نابودي نفس آن جامعه نخواهد شد! همين تعصب غلط مردم را از پيشرفت باز ميدارد! و در نهايت عذاب خداي مهربان را در پي خواهد داشت. بعضي لذتها در ظاهر لذت هستند ، اما در اصل رنج و عذاب است. بعضي از مردم دلبسته آيين نياكان خويش هستند و همين دل بستن به سنت و آيين آبا و اجداد از حقه هاي شيطان است براي گول زدن مردم. به همين خاطر اگر فردي حرفي برخلاف آيين غلط آبا و اجداد بزند ، به معناي از بين بردن يك "دلبستگي" است. از بين بردن دلبستگي هاي يك جامعه هميشه همراه با جبهه گيري است. براي توضيح بيشتر از چندين مثال بهره ميبريم:
مثال 1 : خيلي از مسلمانان كتابهاي حديث را منبعي در كنار قرآن قرار داده اند. زيرا كتابهاي حديث يادگار نياكان آنهاست. خودشان هم ميدانند كه كتابهاي حديث پر است از دروغ و غلو ؛ اما باز هم با علم به اين موضوع از كتب حديث به عنوان منبع دوم اسلام استفاده ميكنند. مثل اين است كه شما ميداني كه آتش دست را مي سوزاند ، اما باز هم دست توي آتش مي بري. اين مورد نشان ميدهد كه شما به آتش دلبستگي خاصي داريد و اين كار شما در واقع منطقي نيست. اگر شما به آتش دلبستگي خاصي نداشتيد ، هيچوقت دست توي آن نميكرديد. اما آيا واقعا چنين دلبستگيي واقعي است؟ يعني ميتوان روي آن حساب كرد؟ در واقع چنين دلبستگيي از الهامات شياطين است. زيرا شيطان به اين طريق جبهه بسيار محكمي را در مقابل پيامهاي خدا بوجود ميآورد. لذت موقتي كه از اين دلبستگي حادث ميشود ، شبيه يك سراب است. كافي است كه يك حادثه براي شما پيش بيايد و مرگ جلو چشم شما بيايد ؛ در اين حالت تمام اين سرابها براي شما مشخص ميشود و فقط خدا مي ماند. مثل اين است كه شما به خانه ات دلبستگي شديد داريد ، بعد از مدتي مريض مي شويد ، در اين حالت دلبستگي شما به آن كمترميشود زيرا اصولا آن دلبستگي شديد ، غلط بوده است و الهام شده شياطين بوده است. زماني كه در كتب حديث از مقدسين خويش "قال قال" مي شنويد ، آرامش و دلبستگي خاصي احساس مي كنيد زيرا از آن خاطرات داريد. و فكر ميكنيد كه احساس آرامش مي كنيد! و همه اين لذتهاي موقت ، وسوسه شياطين است. يا زماني كه در مورد نژاد خويش حرف ميزنيد و از قهرمان بازيهاي رستم و سهراب مي شنويد ، رستم پيش چشم شما به يك مقدس تبديل مي شود و از روايت داستان او لذت مي بريد ، تا جايي كه رستم در ذهن شما به مقام تقدس نائل ميشود. در اين حالت اگر يكي بيايد و نقطه ضعف رستم را براي شما بازگو كند ، شما بدت مي آيد و ممكن است با او درگير شويد. در اين حالت شما واقعيتها را هم قبول نمي كنيد. اگر خود رستم را هم زنده كنند و او خود واقعيت را بگويد ، باز هم تو دست بردار نيستي و مثلا ميگويي كه "اين رستم نيست كه زنده شده است اينها ميخواهند مرا فريب دهند!". اين تعصب غلط ناشي از اين است كه شما فريب شيطان را خورده ايد ؛ در اصل تعصب و دلبستگي شديد شما در مورد رستم غلط بوده است. آنها براى آنچه كسب كردند، مسئولند و شما براى آنچه كسب مى كنيد، مسئول هستيد. شما جوابگوى هيچ يک از اعمال آنها نيستيد. در مورد كتب حديث هم چنين موردي صحيح است. شما به كتب حديث دلبسته ايد ، زيرا يادگار نياكان و مقدسين شماست. حتي اگر در همين كتب حديث ، آمده باشد كه نياكان شما توصيه كرده باشند : "فقط قرآن را منبع دين خويش قرار دهيد" ، در اين حالت شما آن را قبول نمي كنيد زيرا ساختماني درست كرده ايد كه نصف پايه آن نادرست اجرا شده است و هزينه بازسازي آن را متقبل نمي شويد.

مثال 2: آيا ميدانيد كه بايد اصول دين خويش را از قرآن بگيريد؟ آيا براي شما عجيب نيست كه اصول مذهب شما در قرآن موجود نيست! اصلا چرا بايد اصول دين شما در قرآن موجود نباشد. در اين حالت شما به دو طريق ميتوانيد جواب بگوييد:
1- قرآن كامل نيست و فقط در حالت كلي به اصول دين اشاره كرده است. كه مبسوط آن در كتب حديث ذكر شده است.
2- هر كدام از اصول دين كه در قرآن نباشد ، اضافي است و در واقع اصل نيست و حتي ممكن است كه غلط باشد و حقه شيطان باشد.

جواب دوم شما درست است اما جواب اولي شما ناشي از دلبستگي شما به نياكانتان دارد.آيا درست است كه خداي قادر توانا اصل توحيد را در قرآن كامل بيان نكند و آن را به كتب حديث واگذار كند؟ آيا اين منطقي است؟
خداي مهربان در قرآن ميفرمايد كه "اياك نعبد و اياك نستعين". يعني فقط تورا پرستش مي كنيم و فقط از تو كمك ميخواهيم. حالا شما در كتب حديث ، روايت داريد كه به طلب كمك از مقدسين نصيحت كرده است. آيا اين دو حرف باهم سازگارند؟ ما حرف كدام را قبول كنيم قرآن يا حديث را ؟ شما اگر فريب شيطان را خورده باشيد ، در جواب مي گويي كه: "حديث شرح قرآن است ، پس آن آيه را بايد طبق حديث محدود كرد و طبق حديث معنا كرد زيرا حديث گفته مقدسين است و آنان بهتر از ما قرآن را ميفهمند.!!! " در واقع تو براي اينكه از تنها خدا طلب كمك نكني و همچنان از مقدسين خويش طلب كمك كني ، چنين توجيهي را مي آوري و به اين طريق دلبستگي به آبا و اجداد خويش را نشان ميدهي و براي هميشه خود را بدبخت ميكنيد . اين فرار از واقعيت است. طلب كمك از غير خدا شرك است ، حتي اگر در كتب حديث به آن توصيه شده باشد. كتاب حديثي كه طلب كمك از غير خدا را به شما سفارش كند ، دشمن شماست نه دوست و شارح قرآن. معيار قضاوت نزد خداي عالميان پاكي نفس است نه نژاد و مذهب مادرزادي. بنابراين جهت آزمايش نفس خويش سوالي را از خود بپرسيد و بوسيله وجدان خويش جواب دهيد.
فرض كنيد كه خدا در كتاب آسماني اش مي گويد كه "كسي را همراه خدا نخوانيد" . اما در كتب حديث ، به خواندن غير خدا توصيه شده است . كدام را قبول مي كنيد. گفته قرآن را يا حديث را ؟ آيا قرآن كلام خدا نيست! آيا حرف به حرف قرآن از طرف خدا نيست! آيا ميدانيد كه كتب حديث از طرف خدا نيست! عده اي چند قرن بعد از مرگ پيامبر آن را از حرفهاي پراكنده در جامعه جمع آوري كردند. آيا منبع وحي بايد از دهان اين و آن گرد آيد. آيا اين شيطان نيست كه كتب حديث را به زور به اسلام چسپانده است و باعث بدنامي اسلام شده است!؟ كمي فكر كنيد و وجدان خويش را قاضي كنيد. با خدا باشيد تا خدا شما را تنها نگذارد. اگر شما فقط خدا را بخوانيد ، خدا هم شما را كمك خواهد كرد. شما فقط خدا را نمي خوانيد ، به همين خاطر است كه جامعه شما گير سياستمداران فرقه اي افتاده است . همين روزها شنيدم كه جنگلهاي يونان آتش گرفته است و طي اين چند روز خسارتهاي زيادي به اين كشور اروپايي وارد شده است. جامعه يونان هم خيلي به آبا و اجداد خويش مي نازيدند. شهر آتن پر است از آثار باستاني. يونان در گذشته مهد تمدن بود . آيا تمدن گذشته آنان مي تواند آنان را از اين بلا نجات دهد. بلايي كه خدا نازل كند ، احدي را ياراي مقابله با آن نيست. يونان كشور اروپايي است ، اما يك آتش ساده اين بلا را سرش آورد ، بطوريكه تمام كشورهاي اروپايي قادر به كنترل آن نيستند. بله يك آتش ساده به اراده خدا اينچنين عمل مي كند. ما هم بايد از عذاب خدا بترسيم. خداي مهربان با يك چيز ساده ، اتفاق ساده ، خبر ساده ، فرد ساده ... ميتواند يك كشور را به هم بريزد ؛ زيرا همه قدرتهاي جهان در سيطره آن قادر متعال است. آيا حيف نيست كه از علي و حسين به جاي خدا طلب كمك كنيم! آيا مايه تاسف نيست؟! از همين امروز توبه كنيد و به سوي خدا بازگرديد ، فردا دير است شايد ديگر فردايي نباشد.

[2:134] تلك امة قد خلت لها ما كسبت ولكم ما كسبتم ولا تسءلون عما كانوا يعملون

[2:134] چنين است جامعه اي از گذشته. آنها براى آنچه كسب كردند، مسئولند و شما براى آنچه كسب مى كنيد، مسئول هستيد. شما جوابگوى هيچ يک از اعمال آنها نيستيد.